کد مطلب:189202 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:204

او کیست؟
از این كه به همراه آنان به سفر حج مشرف شده بودم خیلی خوشحال بودم. اما هر چقدر به مسجدالحرام نزدیك تر می شدیم او چهره اش بیشتر گرفته می شد، كمتر حرف می زد، خضوع و خشوع [1] از سیمایش می بارید و تمامی توجهش به خدا بود. همین كه وارد مسجدالحرام شدیم صدای گریه اش بلند شد و های های گریست. قطره های زلال اشك انحنای گونه اش را طی كرد و لابه لای محاسن انبوهش گم شد، درست مثل تك تك افرادی كه در ازدحام طواف كنندگان گم می شدند.

یك نگاهم به او بود و نگاه دیگرم سوی مردمی كه منتظر او بودند و با تعجب نگاهش می كردند، اما او همچنان می گریست. غلام او جلو آمد و گفت، آقا، خیلی ببخشید، جسارت است، شما سرور من هستید و من غلام شما، اما بهتر نیست كمی آرام تر گریه كنید، همه ی چشم ها به شما دوخته شده و منتظر شما هستند.



[ صفحه 26]



امام پاسخ داد: وای بر تو افلح [2] گریه می كنم كه شاید خداوند رحمتش را شامل حالم كند و فردای قیامت رستگار شوم.

افلح دیگر چیزی نگفت و امام با همان حالت تواضع به راه افتاد طوافش را انجام داد و سپس به نماز ایستاد و چقدر خاشعانه نماز را به پایان رساند. آن گاه سرش را بر سجده گذاشت و مدت ها به همین حالت باقی ماند، من كه در كنارش نشسته بودم فقط لرزش شانه هایش را می دیدم. وقتی سر از سجده برداشت سجده گاهش از اشك تر شده بود. با خود می اندیشیدم او كه امام است این گونه عمل می كند، پس وای به حال ما كه به زور، قطره اشكی از چشم جاری می كنیم. در همین افكار غوطه ور بودم كه حاجی های كاروان دورش جمع شدند و در مورد دین و «مناسك حج» [3] شان سؤالاتی پرسیدند. رفته رفته ازدحام بیشتر شد و غریبه ها نیز دور او را گرفتند و در پرسش و پاسخ شركت كردند.

امام تك تك سؤالات را جواب می داد و همچون چشمه ای زلال همگان را سیراب می كرد. آن دسته از مردم كه او را نمی شناختند از آمادگی و وسعت علوم او تعجب كرده بودند، از یكدیگر می پرسیدند كه او كیست. تسلط امام بر مسائل دینی برایشان باور كردنی نبود. این از چشمان گرد شده شان فهمیده می شد.

دست آخر، یكی پرسید: او كیست و این همه معلومات را از كجا می داند. برخاستم و گفتم: برادر، من به تو می گویم كه او كیست، او شكافنده ی علم



[ صفحه 27]



پیامبران است، چراغ روشنی است در تاریكی ظلمت، او پسر فاطمه - دختر رسول خدا - است، حجت باقی خدا بر روی زمین است، او شرف و غیرت زمان است؛ آری، او ستون بلند و استوار دین خداست، او از نسل پیامبر و علی و فاطمه علیهم السلام است، او محمد باقر است.

حرف هایم كه تمام شد نشستم. افلح به سوی من آمد و گفت: احسنت، آفرین، نمی دانستم این قدر خوب سخن می گویی، حقا كه امامت را خوب شناساندی.

به خانه ی كعبه خیره شدم و در جوابش گفتم: نه: هنوز او را نشناخته ام این حرف هایی كه زدم یكی از هزاران فضیلت او هم نیست. [4] .



[ صفحه 28]




[1] تواضع و فروتني.

[2] نام خادم امام باقر عليه السلام.

[3] اعمال مربوط به حج.

[4] حياةالامام محمد باقر، ص 132.